خنده‌ی عبرت و توكّل حضرت یوسف(ع)

ساخت وبلاگ

باسمه تعالی

 

خنده‌ی عبرت و توكّل حضرت یوسف(ع)


روایت شده: هنگامی ‌که برادران، یوسف را در میان چاه آویزان كردند، یوسف لبخندى زد، یكى از برادران به نام یهودا گفت: اینجا چه جاى خنده است؟ 
 

یوسف گفت: روزى در این فكر بودم كه چگونه كسى می‌تواند با من اظهار دشمنى كند؟ چرا که داراى برادران نیرومندی هستم، ولى اكنون می‌بینم خود شما بر من مسلّط شده‌اید و می‌خواهید مرا به چاه افكنید، این درسى از جانب خداوند است كه نباید هیچ بنده‌ای به غیر خدا تكیه كند (بنابراین خنده من خنده شادى نبود، خنده عبرت بود، از این حادثه عبرت گرفتم كه باید فقط به خدا توكل كنم).
 

از این‌رو وقتی ‌که یوسف(ع) در درون چاه قرار گرفت، از همه ‌چیز دل برید، و تنها دل به خدا بست و چنین گفت: اى پروردگار ابراهیم و اسحاق و یعقوب به من ناتوان و كوچك، لطف كن. . 
 

اى دادرس دادخواهان، اى پناه پناه‌آورندگان، اى برطرف‌کننده ناراحتی‌ها، تو می‌دانی كه در چه مكانى هستم، به حال من اطلاع دارى، بر تو چیزى پوشیده نیست. اى پروردگار من مرا مشمول رحمت خود قرار ده .


یوسف(ع) در قعر چاه در میان تاریكى اعماق چاه با آن سن كم، تنها و درمانده شده، به خدا توكل كرد. خداوند نیز به او لطف نمود، فرشتگانى را به‌ عنوان محافظت و تسلّى خاطر او به نزد او فرستاد.


نتیجه توكّل یوسف(ع) این شد كه خداوند به یوسف وحى كرد: «بردبار باش و غم مخور. روزى خواهد آمد كه برادران خود را از این كار بدشان آگاه خواهى ساخت. آن‌ها نادان‌اند، و مقام تو را درك نمی‌کنند.

 

آری توکل به خدا سبب آرامش روان و رسیدن به خوبی هاست .

فقط به او توکل کنیم .

 

 

نامه ی مهر...
ما را در سایت نامه ی مهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mnameiemehra بازدید : 240 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 2:59