گفتگوی پدر و پسر

ساخت وبلاگ

باسمه تعالی

گفتگوی پدر و پسر

روزی از روزها پسری به پدرش گفت پدر- چرا امام زمانم را نمی بینم ؟ مگر او الگوی من نیست ؟

پدر گفت آری فرزندم چنین است .

 پرسید چرا امام زمانم را نمی بینم ؟

پدر سکوت کرد و هیچ نگفت !

پسر نگاه کرد . پاسخ پدر قطرات اشک بود که بر سرزمین گونه اش نقش بسته بود . پسر پرسید پدر سوال من خطاست ؟!

پدر گفت نه عزیزم سوال تو بجاست از من بگذر که پاسخش سخت است - چون خود نیز گرفتارم .

پسر گفت پدر عذابم مده جوابم بگو .

پدر که اصرار فرزند را دید گفت پسرم مشکل در وجود توست .

گفت در وجود من ؟!

پدر گفت نه در وجود من !

گفت در وجود تو ؟!

پدر یکباره بغضش ترکید و گفت نه پسرم مشکل در وجود ماست . مایی که از قرآن و عترت فاصله گرفته ایم .

پسر گفت چه مشکلی ؟!

جواب داد پسرم مشکل - وجود ابری است تیره و کدر که بر آسمان آبی دلمان سایه افکنده است . اگر آن ابر سیاه از آسمان دل انسان ها کوچ کند آن خورشید پرفروغ را خواهد دید .

 پرسید پدر از چه سخن می گویی - واضح تر بگو ؟

پدر گفت مقصودم ابر تیره گناه است که بر آسمان آبی دلمان سایه افکنده است .

 پرسید پدر چه باید کرد ؟

گفت باید با توکل بر خدا و با ذخیره ای از تقوا آن ابر تیره و کثیف را از آسمان دل برون کنیم که امام عصر(عج) فرمود آنچه بین ما و شیعیانمان فاصله ایجاد می کند گناهانی است که آن را انجام می دهند و ما نمی پسندیم .

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر وجعلنا من اشیاعه وانصاره واولیائه والمستشهدین بین یدیه .

التماس دعا

نامه ی مهر...
ما را در سایت نامه ی مهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mnameiemehra بازدید : 202 تاريخ : سه شنبه 10 مرداد 1396 ساعت: 22:52