زندگینامه ای مختصر برای شهید دستغیب (ره)

ساخت وبلاگ

باسمه تعالی

زندگینامه ای مختصر برای شهید دستغیب (ره)

 در عاشورای سال ۱۳۳۲ قمری برابر با ۱۲۹۲ خورشیدی ، در کانون گرم و صمیمی خانواده ای شیرازی کودکی چشم به جهان گشود که پدر بزرگوارش مرحوم  سید محمد تقی دستغیب، به سبب عشق وافری که به حضرت سیّد الشهدا، اباعبداللّه الحسین (ع) داشت و نیز به دلیل مقارن بودن زمان ولادت این کودک با ایّام جان سوز شهادت امام حسین (ع)  نام او را «عبدالحسین» برگزید؛ بدان امید که این مولود عاشورایی در آینده از رهروان و پاسداران واقعی خط سرخ شهادت باشد


دوران تحصیل

شهید دستغیب تا دوازده سالگی تحت نظر پدر بزرگوارش، نخست در مکتب به فراگیری های رایج آن دوره پرداخت. آن گاه در محضر پدر بزرگوارش به تحصیل مقدمات علوم اسلامی مشغول گشت، ولی هنوز بیشتر از یازده بهار از زندگی او سپری نشده بود که از نعمت وجود پدر محروم شد. شهید دستغیب علی رغم مشکلات لحظه ای از تحصیل علوم اسلامی دست برنداشت. وی دوره مقدمات و سطح حوزه را در زادگاه خود به پایان رساند..


هجرت به نجف اشرف

 شهید دستغیب، با آغاز واقعه کشف حجاب، با این حرکتِ رضاخان به مبارزه پرداخت. عوامل نظامْ افشاگری ها و حملات شجاعانه این روحانی جوان و غیور را تحمل نکردند و او را بارها به زندان بردند. امّا چون هیچ یک از تهدیدهای دولتْ مرحوم شهید دستغیب را از انجام دادن وظیفه بازنداشت، در نهایت آن چنان او را تحت فشار قرار دادند که مجبور شد به نجف اشرف سفر کند.  خود در این باره می گویند: در زمان رضاخان ما را چند بار زندانی کردند. بعد فشار آوردند که لباس روحانیّت را باید کنار بگذاری و از جرگه روحانیت باید بیرون بروی. ۲۴ ساعت مهلت دادند که خود را خلع لباس کنم. بنده ناچار به نجف اشرف رفتم و این کار در نوع خود وسیله خیری شد تا از محضر بزرگان آن روزِ حوزه استفاده کنم.


تحصیل در نجف اشرف

در سال ۱۳۱۴ ش آیت اللّه شهید دستغیب در نتیجه فشار عوامل رضاخان عازم نجف اشرف شد. در طول هفت سال اقامت در جوار بارگاه پرفیض حضرت علی بن ابی طالب (ع) با جدیّت تمام به ادامه تحصیل و تهذیب مشغول شد و به مراتب علمی و معنوی بالایی دست یافت و در همان سنین جوانی به اخذ درجه اجتهاد از مراجع بزرگ آن زمان نایل آمد


چگونگی بازگشت به ایران

آیت اللّه دستغیب پس از پشت سر نهادن مراتب و مدارج بالای علمی و استفاده از محضر بزرگان سیر و سلوک، در سال ۱۳۲۱ ش، به دنبال توصیه های استادش مرحوم آیت اللّه شیخ محمدکاظم شیرازی، عازم شیراز شد. نقل می کند روزی مرحوم شیخ محمدکاظم شیرازی پس از پایان درس خطاب به آیت اللّه دستغیب می فرمایند:«آقای دستغیب، یکی از علما خواب خوبی برای شما دیده است. بهتر است شما به شیراز برگردید». او  پیشنهاد استادش را پذیرفت و با انگیزه خدمت به اسلام و مسلمین به شیراز برگشت. و به سبب برخورداری از شایستگی های علمی و معنوی، طولی نکشید که انسان های مستعد زیادی گرد او جمع شدند و وی با درس های اخلاق و تفسیر به تربیت و پرورش آنان پرداخت.


مبارزات سیاسی قبل و بعد از انقلاب

سابقه مبارزات آن بزرگوار به شيوه اجداد طاهرينش از هنگامي بود كه اساس دين را با روي كار آمدن رضاخان در خطر ديد، لذا در منابر و سخنراني‌ها مردم را از توطئه‌ها آگاه مي‌نمود به ويژه در مورد كشف حجاب كه از نخستين برنامه‌هاي ضد اسلامي و زمينه‌ساز نشر منكرات و مفاسد در سطح جامعه و در نهايت نفوذ و سلطه هر چه بيشتر اجانب و بيگانگان بر همه شئون ميهن اسلامي بود، به شدت مخالفت و اعتراض مي‌فرمود. 
در اواخر سال 41 هنگامي كه نخستين اعلاميه امام خمینی (ره) از قم به دست آيت‌الله دستغيب رسيد، لحظه‌اي آرام نگرفت و در يك كلام مي‌توان گفت او در تمام اين مدت فاني في‌الله و ذوب در امام خميني بود. حركت خود را دقيقاً با كم و كيف حركت امام تنظيم نموده، از هرگونه تندروي يا كندروي بر حذر مي‌داشت و در حقيقت مفاد اين جمله پر محتواي معصوم را اشعار مي‌دارد كه: «المتقدم لهم مارق و المتأخر عنهم زاهق و اللازم لهم لاحق».


آيت‌الله شهيد دستغيب به همان اندازه كه نسبت به مقام امامت و رهبري تولي داشت، نسبت به همه كساني كه خالصانه و براي خدا به امام راحل تأسي جسته و حقيقتاً پيروي مي‌كردند مهر مي‌ورزيد و حمايت و ترويج مي‌نمود. ازجمله در رابطه با رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه‌اي ـ مدظله العالي ـ هنگامي كه رئيس جمهور بودند مي‌فرمود:  «چيزي كه بنده نسبت به اين شخص بزرگ فهميده‌ام اين است كه فردي است خدايي، هوي‌پرست نيست، مقام نمي‌خواهد، قدرت نمي‌خواهد بدست بگيرد، امتحان خودش را پيش از پيروزي و بعد از پيروزي داده است، در هر پستي كه بوده امتحان خودش را داده است، كسي كه امام جمعه تهران باشد، آن وقت در جبهه‌ها برود، در سنگرها از اسلام دفاع كند. اين مرد بزرگ مقامي براي خودش قائل نيست، به عين مثل رهبر عظيم‌الشأن. امام فرموده به من خدمتگزار بگوييد بهتر است از اينكه رهبر بگوييد. آقاي خامنه‌اي هم اين جوري است، مقام نمي‌خواهد، مقام بر روي او اثر نمي‌گذارد.»

بزرگ منشي و ساده زيستي ، شيوه اولياء

شهيد دستغيب در خانه اي محقر و ساده كه بي شباهت به خانه اجداد طاهرينش نبود ، زندگي را بسر مي برد و از هرگونه تجملات و مظاهر فريبنده دنيا پرهيز مي نمود. ارادت به اهل بيت عصمت و طهارت (ع) ، تقوي ، زهد ، صبر ، اخلاق حسنه ، قدرت بيان و قلم از صفات بارز وي بشمار مي رفت. خوراكش كمتر از يك چهارم نان جوين بود كه آن را با مقداري پياز ، نمك و گاه مختصري پنير مي خورد و از خوردن گوشت پرهيز مي نمود ؛ چنانكه رياضت هاي شرعي مداوم ، مجاهدات و ترك شهوات او را ضعيف و رنجور ساخته بود . 

شبها را با عبادت و تهجد به صبح مي رسانيد و بسيار روزه مي گرفت . عشق به روضه حضرت ابي عبدا... عليه السلام ريشه در جانش داشت و شبهاي عاشورا لباس سياه عزا به تن مي كرد. غالباً اول وقت به نماز مي ايستاد و در آن هنگام گويي كه ديگر در اين دنيا نبود. اوقات ايشان يا به عبادت و تلاوت قرآن و ذكر مي گذشت و يا به نگارش و يا به كمك و همدردي با نيازمندان .

شهادت آیت اللّه دستغیب

آیت اللّه دستغیب پس از یک عمر خدمت صادقانه به اسلام و مسلمین به آرزوی همیشگی خود، یعنی فیض شهادت، نائل آمد. ساعت 30/11 صبح جمعه 20 آذر ماه 1360 طبق معمول عازم ميعادگاه نماز جمعه مي شود. از پاسدار ايشان نقل است كه وي به هنگام خروج از خانه ، لحظه اي مي ايستد، شالش را محكم مي كند و مي گويد: « لا حول و لا قوه الا با... العلي العظيم . انا لله و انا اليه راجعون » بعد از پله ها پايين مي آيد و در حاليكه يك دست بر سينه دارد و با دست ديگر به سوي بالا اشاره مي كند، به راه مي افتد. لحظاتي بعد يك دختر 19 ساله از گروهك خائن منافقين با چند كيلو تي - ان - تي به بهانه داشتن نامه اي كه شخصاً به دست آقا برساند ، بطرف ايشان مي دود و سپس با يك انفجار مهيب ، سيد عبدالحسين دستغيب همچون مولاي مظلوم خويش حضرت ابي عبدا... با بدن تكه تكه به لقاءا... مي پيوندد. ديوارهاي كوچه ، درهاي منازل ، كف كوچه و پشت بام ها غرق در خون مي شودو شناسايي بيشتر اجساد غير ممكن مي گردد.

جسم شهيد ، كفن پوش و به خاك سپرده شد ، اما مشاهده گرديد كه در خلعت ايشان يك كيسه اضافي هم وجود دارد. بامداد اربعين حسيني مصادف با هفتمين روز شهادت آن عزيز بود كه خبر آوردند علويه محترمه اي شب قبل مرحوم آقا را در خواب ديده كه فرموده اند: « من ناراحت هستم چون قطعاتي از بدن من لابلاي آجرهاي كوچه باقي مانده است. امروز آن را به من ملحق كنيد . » جستجو آغاز گرديد و پس از تلاش فراوان مقداري قطعات پوست و گوشت يافت شد. ساعت 10 همان شب تشييع دوم انجام گرفت و با جاي دادن پاره هاي بدن درون همان كيسه اضافي، پايين قبر را شكافتند و آن را به بدن مطهر ملحق نمودند .

روحش شاد و راهش پررهرو باد

نامه ی مهر...
ما را در سایت نامه ی مهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mnameiemehra بازدید : 225 تاريخ : پنجشنبه 30 آذر 1396 ساعت: 17:12