باسمه تعالی « قربان یعنی نهایت تسلیم و رضایت از فرمان » محمد بارونیحضرت ابراهیم (ع) بعد از انجام رسالت خویش در بابِل، از آنجا هجرت میکند و نخستین تقاضایش از پروردگار این است که فرزند صالحى به او عطا فرماید. (رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ) و خداوند هم او را به نوجوانى بردبار بشارت میدهد. (فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ) سـرانجام فرزند ابراهیم (ع) طبق بشارت الهى متولد میشود و قلب پدر که سالها در انتظار فرزندى صالح چشم به راه بوده است، روشن میگردد. فرزند دوران طفولیت را پشت سر میگذارد تا به سن نوجوانى میرسد. (فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ) یـعـنـى بـه مرحلهای کـه میتواند در مسائل مختلف زندگى، همراه پدر تلاش و کوشش کند و او را یارى نماید. هنگامی که اسماعیل ۱۳ساله میشود، حضرت ابراهیم (ع) خـواب شگفتانگیزی میبیند. در خواب میبیند که از سوى خداوند به او دستور داده میشود تا یگانه فرزندش را با دست خودش قربانى کند. ابراهیم وحشتزده از خواب بیدار میشود و میداند که خواب پیامبران واقعیت دارد و از وسوسههای شیطانى بهدور است، اما بااینحال برای تأکید بر لزوم این امر و فوریت آن، دو شب دیگر همان خواب برایش تکرار میشود. میگویند نخستینبار شب هشتم ذیالحجه این خواب را میبیند و در شبهای عرفه و شب عید قربان خواب تکرار میگردد، لذا براى او کمترین شکى باقى نمیماند که این فرمان قطعى خدا است. ابـراهیم (ع) که بارها از کوره داغ امتحان الهى سرافراز بیرونآمده بود، این بار نیز باید دل بـه دریـا میزد و سر بر فرمان حق میگذاشت و فرزندى را که یکعمر در انتظارش بوده و اکنون نوجوانى برومند شده بود، با دست خود سر بِبُرد! ولى بـایـد قـبل از ه, ...ادامه مطلب